تک و تنها
نردبانی خواهم ساخت از جنس دلتنگی پله هایش بغض ، اشک ، حسرت ... مسیرش سوی آسمان هدف ، گرفتن دست های خداوند و در نهایت آرامشی ابدی ...
برای به آغوش کشیدنت ثانیه ها ، ساعت ها ، روزها ... چقدر نفس گیر میگذرند انگار همگی به کُما رفته اند
مرا حبس کن در آغوشت
من, برای حصار بازوان تو
مجرم ترین
زندانی ام ...!!
گاه تنها میشوم تنهاتر از همه?
نه "گریه کردن" آرومت میکنه ..
نه "نفس عمیق" ...
نه "یه لیوان آب سرد"...
نه "داد زدن" ...
یه وقتایی هست که
فقط
نیاز داری ،
بـــــــــمــــــــــیــــــــــــرِی ...
همین ..!