تک و تنها
شب است و ... من لبریز از سکوت و تنهایی و هجمه ی آرزوهای نارَس آه ... چه سخت است که دیگر دلت با هیچ قراری ، قرار نگیرد
ساده نگذر نوشته هایی که تو را اشک یا عشق می بخشند قلب نویسنده اش را هزاران بار سلاخی کرده اند
خداوندا تو که از جوانی و آرزوهایم ساده گذشتی از گناهانم نیز بگذر به همان سادگی
داغ اشتباهاتم را نه روی دلم روی دستم خواهم گذاشت تا یادم نرود چه کسانی در سختی کنارم بودند چه کسانی در سختی تنهام گذاشتند تا هراس درد مانع تکرارشان شود
هر بار تنهایی ام را باکسی قسمت کردم بارفتنش تنهایی ام چندین برابر شد حالا دیگر در ازدحام تنهایی خودم را گم کرده ام بدجور دلم هوای خودم را کرده است
مهم اینست رفتن بلد باشد و بماند اما اگر رفـت "بــه سـ?مـت"
خیلی چیزها رو نشنوی .. به خیلی چیزها و کسان اعتماد نکنی .. از خیلی چیزا بگذری .. حتی از گفتن درد ، هراس و آرزوهایت گذشتن از همه ی اینا ... دلی بزرگ می خواهد ... « رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی »
تیک تیک ساعت ، دراین روزهای بلند بهــــاری به رخ میکشد تنهایی و سوختن زمان را و من هنوز امیدوار و منتظر که شاید پاشنه خوشبختی روزی سمت من بچرخد امـــا ... طاقت میخواهد طاقت ، میفهمی ؟؟
مینویسم نه برای اینکه بخونین و بگین عالیه فقط برای اینکه خفه نشم همین
که عمرشون فقط چند ثانیه است اما آثارشون تا سال ها و گاهی تا آخر عمر گریبانت را چنان میگیرند که آرزهات تبدیل به رویا و رویاهاتو تبدیل به بغضی میکنند ، کشنده
خیلی چیزها رو نبینی ..
اگرم دیدی ، دَم نزنی ..
تو زندگی اتفاق هایی پیش میاد