تک و تنها
بعدش حالا بعد تاب بازی براتون یه شعر خوشگل میزارم تا حال کنین ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را اینگونه به خاک ره میفکن ما را ما در تو به چشم دوستی می بینیم ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بی کسی ها می کنم هرشب تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
هیچ وقت نشد بهت بگم که من چقدر دوست دارم هیچ وقت نشد نفهمیدی که من فقط تــــــــورو دارم
ای که دل بردی از دلدار من آزارش مکن آنچه او در کار من کردست در کارش مکن
تو مال من که بودی چه شور و حالی داشتم
با تو پرنده بودم چه پرو بالی داشتم تو تب تو میسوختم، داغ آتیشت بودم من چی میگفتم بگو؟وقتی که پیشت بودم نه نمیدونی چقد ،دلم واست تنگ شده نه نمیدونی دلم ،واست چه دلتنگ شده از وقتی که تو رفتی هوای خونه سرده به کی بگم عزیزم؟دلم هوات و کرده خودت که خوب میدونی حرف همیشه ام بود آخه مگه چی میشد؟همیشه پیشم بودی نه نمیدونی چقد ،دلم واست تنگ شده نه نمیدونی دلم ،واست چه دلتنگ شده وقتی تورو میدیدم انار صدات میکردم میرفتی و ولی من همش نگات میکردم خودت که خوب میدونی حرف همیشم هستی حتی با این که رفتی همیشه پیشم هستی دلتنگتم عزیزم ،میخوام که پیشت باشم تو تب تو بسوزم داغ آتیشت باشم
سخت نگیر وقتشه یه فرصت کوچیک به عاشقت بدی تا که پا به پات بیاد،تا به قدمهات برسه بذاری یه بار دیگه بختشو امتحان کنه شاید این دفعه بشه دستش به دستات برسه نگو که نمیتونه،باز تو رو آرزو کنه نگو که نمیرسه ،دستاش به دستات ستاره سخت نگیر اون میتونه دوباره عاشقت بشه سخت نگیر بازم بذار بهت بگه دوست داره وقتشه بازم بهش ،یه فرصت تازه بدی توی این بی کسیا تنها نذاری دلشو آرزوهاش کوچیکه خبر نداری از اونا طفلکی فقط میخواد تو جا نذاری دلشو نگو که نمیتونه باز تو رو آرزو کنه نگو که نمیرسه دستاش به دستات ستاره سخت نگیر اون میتونه دوباره عاشقت باشه سخت نگیر بازم بذار بهت بگه دوست داره
اسیر گریه های باطل شبانه می شوم اگرچه یک دقیقه هم تو یاد ما نمی کنیببین فدای لطف تو چه عاشقانه می شوم عزیز روزهای دور،به چشم من نگاه کن برای دیدن تو باز به سمت خانه می شومصدات می زنم سلام،سلام یار خوب من و غرق این خیال پوچ کودکانه می شوم...
من که جاشو پر نکردم شاید اصلا نمیدونه
آی به گوشش برسونید یکی اینجا نگرونه نمیتونم بی تفاوت رو گذشته پا بزارم اون که پاره ی تنم بود چه جوری تنها بزارم
دیگه من اشکی ندارم تا بخوام آروم ببارم
نه دیگه نایی نمونده که بخوام دووم بیارم
اگه چشمات منو خواست،تو به چشمات چی میگی؟ وقتی که دلت گرفت،حرفاتو به کی میگی؟ انگار از ندیدنت دیگه دیوونه شدم نگران حالتم ،حتی بیشتر از خودم حالا چند روزی میشه که ازت بی خبرم حتی یه ثانیه هم ،نمیری از نظرم این روزا خیال تو از کجاها میگذره؟ دیگه با قصه ی کی شبا خوابت میبره؟ سن یارمن قاصیدیسن ایلش سنه چای دئمیشم
سوار قایق موتوریم شین بریم یه شعر توپ بخونیم و برگردیم (یک شبی مجنون نمازش را شکست...بی وضو در کوچه لیل نشست.. عشق آنشب مست مستش کرده بود..گفت یا رب از چه خوارم کرده ای... بر صلیب عشق دارم کرده ای..خسته زین عشق دلخونم نکن.. من که مجنونم تو مجنونم نکن......مرد این بازیچه دیگر نیستم.. این تو و لیلای تو من نیستم....گفت ای دیوانه لیلایت منم... در رگ پیدا و پنهانت منم....سالها با جور لیلا ساختی.. نگاه خط کنار صفحه سمت راست بنداز پایین هنوز مطلب هست پس نا امید نشو تاجا داره برو پاینن
در این شبها چه خاموشم به یاد تو هم آغوشـــــــــم به من گفتی وفــــــــاداری چی شد کردی فراموشم؟؟
شرر زدی جگرم ، نازنین خداحافظ
شکست بال و پرم ، نازنین خداحافظ دوان به سوی توبودم ، که از جفا تیری زد عشق بر کمرم ، نازنین خداحافظ می خوام نگاهت نکنم چهره ات ولی تو ذهنمه . می خوام دیگه نبینمت ناز نگات یادم می یاد می خوام بری از پیش من دیگه نباشی عشق من . من بمونم با درد و غم همدردیات یادم می یاد می خوام بری و تنهایی وجودمو طلب کنه . سیاه بشه دنیای من رنگ چشات یادم می یاد می خوام باور کنم که تو خوب نبودی بام اون روزا . می خوام بگم بد بودی بام اون خوبیات یادم می یاد می خوام بگم با بودنت روزای من سیاه بودن . تو شادی غوطه ور شدن با شوخی هات یادم می یاد می خوام بگم دروغ بودن عاشقتم دوست دارم . بگم عشقت دروغی بود عشق نگات یادم می یاد می خوام بگم برو تا من تنهایی زندگی کنم . بدون تو زندگی نیست فقط همین یادم می یاد... گریه هایم بی صداست عشق من بی انتهاست رد پای اشکهایم را بگیر تا بدانی خانه ی عشقت کجاست
مهربانی گرچه ایین خوشیست مهربان باشی خیانت میکنند
منو تو آغوشت بگیر اغوش تو مقدسه بوسیدنت برای من تولد یک نفسه چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه نوازش دستای تو عادته ترکم نمیشه دلم زیباترین دلهاست امروز درون این دلم غوغاست امروز دلم را در طبق بنهاده بودم دهم آن را به دست یار امروز
همیشه اسم تو بوده اول و آخر حرفام گفتند دوست داشتن انتظار کشیدن است باورم نشد. گفتند دوست داشتن خون دل خوردن است باورم نشد . گفتنـــــــد دوست داشتن جدایی است باورم نشد . گفتنـــد دوست داشتن رنج کشیدن است باورم نشد . حالا که تو را دوست دارم همه چیز باورم شد خداحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه
یادته وقتی برات ترانه ی عشق و سرودم به تو گفتم مثل روحی توی بند بند وجودم من بت غرور بودم، یادته زدی شکستی به فدای تار موهات گرچه راه عشق و بستی قلب من پر از غمت بود ، قدر ماهی های یک رود کاشکی که نمی شکستیش ، آخه اون جای خودت بود!
از عشق تو نمیگذرم
انقده بازی در نیار،من از تو دست نمیکشم صد بار منو برنجونی،دوباره عاشقت میشم نمیشه که به راحتی ،روخاطره ها خط کشید نمیشه از عشق همیشه یه تصویر غلط کشید با دل شیشه ای من که نمیشه بازی کنی من بیخیالت نمیشم ،باید منو راضی کنی حرف یه روز دوروز که نیست ،باید یه عمر زندگی کرد زندگی یه حقیقته ،تو رویا دنبالش نگرد فکر میکنی به سادگی ،میدون و میشه خالی کرد فکر میکنی میشه برام هر فکر و هر خیالی کرد نشین زیادی فکر نکن ،از عشق تو نمیگذرم وقتی که نوبتم بشه از همه دیوونه ترم
غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق بی صـدا میشکنه بغضـش روی سـنـگ قبـر دلدار اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون تو سـفر کردی به خـورشـید ، رفتی اونور دقایق منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد بـه خـدا نـمــیـری از یاد
چیزی نمیتونم بگم ، قراره از من بگذری چند سال از امشب بگذره؟ ، تا من فراموشت کنم تنهاییامو بعد از این ، با قلب کی قسمت کنم؟ تو باید از من رد بشی ، من باید از تو بگذرم بعد از تو باید با خودم ، تنهای تنها سر کنم
رخسار فریبای تو را ماه ندارد
غمنامه ی من غصه ی چشمان تو باشد
غیر از تو دلم دلبر دلخواه ندارد .
دید مجنون را یکی صحرانورد
بربه رو پشته ای بنشسته فرد
صفحه اش از خاک و انگشتان قلم
بر به روی خاک هی میزد رقم
گفت کای مجنون بی دل کیست این؟
می نگاری نامه بهر کیست این؟
گفت: مشق نام لیلی می کنم
خاطر خود را تسلی می کنم
چون میسر نیست با من کام او
عشق بازی می کنم با نام او
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب
گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می کنم
دستت به دست دیگری از این گذشته کار من
اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم
شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت می کنم
چیزی ندیدم ، این چنین دارم رعایت می کنم
من عاشق چشم توام ، تو مبتلای دیگری
دارم به تقدیر خودم چندیست عادت می کنم
تو التماسم می کنی جوری فراموشت کنم
با التماس اما تو را به خانه دعوت می کنم
گفتی محبت کن برو ، باشد خداحافظ ولی
رفتم که تو باور کنی دارم محبت می کنم
اگه باشی طلا میشه تن خاکستر لحظه
تو باشی کیمیا میشه تن بی جون این خسته
شبا تنها و سرگردون به دنبال تو بیدارم
من از سردگمی ها و از این روزا چه بیزارم
بیا ختم خزونم شو که ترسیده دل با غم
بمون تا پیچک عشقت بپیچه رو تن ساقم
تو باشی کیمیا میشه تن خاکستر لحظه
نباشی موندنی میشه من و تنهایی و پرسه
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری ھم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرکشی ھم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی
خیالینی گوندروب بس کی من آخ وای دئمیشم
سن یاتالی من گوزومه اولدوزلاری سای دئمیشم
هر کیم سنه اولدوز دئسه اوزوم سنه آی دئمیشم
یاده سالوب طوی گئجوی من دلی نای نای دئمیشم
هر گوزلدن بیر گول آلوب سن گوزله پای دئمیشم
چوخ گئجه لر یاتمامشام من سنه لای لای دئمیشم
سخت پاپیچ پدر بود و از او می پرسید:
زندگی چیست؟
پدرش از سر بی صبری گفت:
زندگی یعنی :عشق
دخترک با سر پر شوری گفت:
عشق را معنی کن!
دخترک خنده برآورد ز شوق
گونه های پدرش را بوسید
زان سپس گفت:
پدر ... عشق اگر بوسه بود...
تا بسوزد ریش? بی تابی ام
می روم تا هر چه غم پارو کنم
خانه ام را باز هم جارو کنم
می روم تا موی خود شانه کنم
خنده را مهمان این خانه کنم
می روم تا پرده هارا واکنم
دوست دارم؛ دوست دارم
عشق را معنا کنم
شادی ام را رنگ آبی می زنم
بوسه بر طعم گلابی می زنم
می دوم خندان به سوی آینه
باز می خندم؛ به روی آینه
می زنم یک شاخه گل بر موی خود
می نشینم باز بر زانوی خود
می نشانم روی دستم یک کتاب
تا بخوانم باز هم یک شعر ناب
آری!آری! این منم این شاد و مست
دوست دارم عاشقی را هرچه هست
*
*.*
˜*•.˜*•.•*˜.•*˜
˜*•.”*°•.”*°•.•°*”˜.•°*”˜.•*˜
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت***آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم***گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من بگوش تو سخنهای نهان خواهم گفت***سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو***پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است***گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیروزبر خواهم شد***گفت میباش چنین زیروزبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پر نقش و خیال***خیز از این خانه برون رخت ببند هیچ مگو
از مولوی
•*˜.•°*”˜.•°*”˜”*°•.˜”*°•.˜*•.
.•*˜.•*˜*•.˜*•.
.•˜•.
*
دستهایت تکیه گاهم بود و نیست/ عشق تو پشت و پناهم بود و نیست/ حیف! آن وقتی که عاشق شد دلم/ چیز سبزی در نگاهم بود و نیست/ عشق این سرمایه بازار دل/ آب این روی سیاهم بود و نیست/ یاد آن ایام مشتاقی بخیر/ عاشقی تنها گناهم بود و نیست...
آسمون ابرا تو وردار و بر و
دیگه تنها منو بگذار و بر و
آسمون غرق به خونه دل من
آسمون دشت جنونه دل من
تک وتنها توی دنیای بزرگ
آسمون بی هم زبونه دل من
آسمون مرده دیگه مهر و وفا
بزم ما پر شده از رنگ و ریا
نه محبت میشه پیدا نه صفا
آسمون قهره دیگه ا ز ما خدا…
هیچ کس اشکی برای ما نریخت ، هر که با ما بود از ما می گریخت ، چند روزی هست حالم دیدنیست ، حال من از این و آن پرسیدنیست ، گاه بر روی زمین زل می زنم ، گاه بر حافظ تفاءل می زنم ، حافظ فالم را گرفت ، یک غزل آمد که حالم را گرفت ، ما ز یاران چشم یاری داشتیم ، خود غلط بود آنچه می پنداشتیم .
منو گنجشکای خونه دیدنت عادتمونه به هوای دیدن تو پر می گیریم از تو لونه
باز میای که مثل هر روز برامون دونه بپاشی منو گنجشکا میمیریم تو اگه خونه نباشی
همیشه اسم تو بوده اول و آخر حرفام بس که اسم تو رو خوندم بوی تو داره نفسهام
عطرحرفای قشنگت عطر یک صحرا شقایق تو همون شرمی که از اون سرخه گونههای عاشق
شعر من رنگ چشاته رنگ پاکه بی ریایی بهترین رنگی که دیدم رنگی آبی آسمونی
خنجر نامردمی حتی تو دست سایه هاست
وقتی که عاطفه رو میشه به آسونی خرید
معنی کلام عشق خالیتر از باد هواست
اما من که آخرین عاشق دنیام
ماهیه مونده به خاک و اهل دریام
از همه دنیا برام یه چشمه مونده
چشمهای به قیمت همه نفسهام
از همینه که همه عمرمو مدیون توام
تویی که عزیزتر از عمر دوبارهای برام
بی نیازی به تن قلندرم تنها لباسه
اما دستام به ضریح تو دخیل التماسه
من برای گم شدن از خود و غرق تو شدن
راه دور عشقمو پیمودم این جا اومدم
اما بدون با رفتنت از تن خستم میره جون
بمون برای کوچهای که بی تو لبریزه غمه
ابری تر از آسمونش ابرای چشمای منه
به من نگو جدایی هم قسمتی از زندگیه
همیشه یک نفر میره آدم و تنها می ذاره
میره یه دنیا خاطره پشت سرش جا می ذاره
همیشه یک دل غریب یه گوشه تنها می مونه
یکی مسافر و یکی این وره دنیا می مونه
بمون واسه خونهای که محتاج عطر تن توست
بمون واسه پنجره ای که عاشق دیدن توست!
برو که دیدن اشکات منو به گریه میندازه
نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست
نمیشه بعد تو بوسید نمیشه بعد تو دل بست
منو تنها بذار اینجا تو این روزای بی لبخند
که باید بی تو پرپرشه که باید از نگات دل کند
حلالم کن اگه میری اگه دوری اگه دورم
اگه با گریه میخندم حلالم کن که مجبورم
نگو عادت کنم بی تو که میدونی نمیتونم
که میدونی نفسهامو به دیدار تو مدیونم
فدای عطر آغوشت برو که وقت پروازه
برو که بدرقه داره منو به گریه میندازه
برو عشقم خداحافظ برو تو گریه حلالم کن
خداحافظ برو اما حلالم کن حلالم کن
چیزی نگو میفهممت ، باید از این خونه بری
تا با یه دریا تو خودم ، خاموش خاموشت کنم
واسه فراموش کردنت ، باید به چی عادت کنم؟
کاری نمی تونم کنم ، باید بیفتی از سرم
یک عمر باید بگذره ، تا امشبو باور کنم
احساس امروزم به تو ، تنها یه شب وارونه شه....