تک و تنها

فقط تنهایی....
 
تنها نشسته ام...
 
چای مینوشم، و بغض می کنم !
 
هیچکس مرا به یاد نمی آورد !
 
این همه آدم، روی کهکشان به این بزرگی !
 
و من ...
 
حتی آرزوی یکی نبودم ...


نوشته شده در پنج شنبه 93/5/16ساعت 1:54 صبح توسط DeVil.alireza| نظرات ( ) |