تک و تنها
(یک شبی مجنون نمازش را شکست...بی وضو در کوچه لیل نشست.. عشق آنشب مست مستش کرده بود..گفت یا رب از چه خوارم کرده ای... بر صلیب عشق دارم کرده ای..خسته زین عشق دلخونم نکن.. من که مجنونم تو مجنونم نکن......مرد این بازیچه دیگر نیستم.. این تو و لیلای تو من نیستم....گفت ای دیوانه لیلایت منم... در رگ پیدا و پنهانت منم....سالها با جور لیلا ساختی..
دستهایت تکیه گاهم بود و نیست/ عشق تو پشت و پناهم بود و نیست/ حیف! آن وقتی که عاشق شد دلم/ چیز سبزی در نگاهم بود و نیست/ عشق این سرمایه بازار دل/ آب این روی سیاهم بود و نیست/ یاد آن ایام مشتاقی بخیر/ عاشقی تنها گناهم بود و نیست...
نوشته شده در سه شنبه 90/5/4ساعت
4:36 عصر توسط DeVil.alireza| نظرات ( ) |