تک و تنها
بعدش حالا بعد تاب بازی براتون یه شعر خوشگل میزارم تا حال کنین ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را اینگونه به خاک ره میفکن ما را ما در تو به چشم دوستی می بینیم ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
رخسار فریبای تو را ماه ندارد
غمنامه ی من غصه ی چشمان تو باشد
غیر از تو دلم دلبر دلخواه ندارد .
دید مجنون را یکی صحرانورد
بربه رو پشته ای بنشسته فرد
صفحه اش از خاک و انگشتان قلم
بر به روی خاک هی میزد رقم
گفت کای مجنون بی دل کیست این؟
می نگاری نامه بهر کیست این؟
گفت: مشق نام لیلی می کنم
خاطر خود را تسلی می کنم
چون میسر نیست با من کام او
عشق بازی می کنم با نام او